فرم و محتوا در سینما و فیلمهای آرمانی به بهانه اکران فیلم مُلک سلیمان ع (قسمت اول فیلم مُلک سلیمان ع)
نکته: این یادداشت صرفاً یک عرضه است.
هنر هفتم یا سینما اگرچه با تعریفی که از آن داریم یکصدو اندی سال قدمت دارد ، لیکن اجزای تشکیل دهنده آن که دیگر هنرها می باشند ، قدمتی هزاران ساله دارند و البته سینما در ورای اجزاء تشکیل دهنده اش اعم از نقاشی ، موسیقی ، عکاسی ، ادبیات و شعر و داستان نویسی و نقالی و تئاتر و نمایش و ... زبان دیگری برای خود دارد که هنوز تازگی داشته و همچنان در حال تنوع و تکثر ارتباطی با مخاطب خویش است. از هنگامیکه تجربه سینما در گوشه و کنار جهان به دست افراد مختلف انجام شد ، هر سینماگر جدی و یا تجربه کننده جدی سینما ، سعی در ارائه تصاویر و زبانی سینمایی نمود. از برادران لومیر و حتی توماس ادیسون مخترع گرفته تا جان فورد و اورسن ولز و کوروساوا و کوبایاشی و برگمان و تارکوفسکی و ... و... که نام بردن آنها فهرست طولانی می طلبد. در این آثار وجوه مختلفی در هم تنیده شده است که برخی وجوه در بعضی بارز و برخی وجوه ضعیف اند و یا ممکن است در آن آثار وجود نداشته باشند از جمله : تکنولوژی و ترفندهای تکنیکال ، قصه گویی ، سرگرمی و تفریح ، قصه گویی ، بیان انواع عقاید ، فلسفه ، شعر ، موزیکال ، ابتذال و فحشاء ، سیاست ، اجتماعی ، کمدی و ...
در این مقاله به بهانه فیلم مُلک سلیمان ع که نگارنده آنرا یک آغاز در سینما می داند ، می خواهیم پاسخگوی چند سئوال باشیم:
- تعریف هنر ، از جمله سینما در جهان بینی توحیدی چیست؟
- فرم در سینمایی که دغدغه دینی و آرمانی بودن دارد چگونه باید باشد؟
- با توجه به اهمیت محتوا در سینمای دینی-آرمانی ، ارتباط فرم و محتوا چگونه باید باشد؟
- تفاوت فیلم اسلامی با دیگر ادیان چیست و یا چه باید باشد؟
قبل از عرضه ی پاسخ هایی که به نظر این نگارنده میرسد ، لازم است اشاره نماییم که پاسخ هایمان را سعی می کنیم از منظر آخرین دین الهی ، یعنی دین مبین اسلام عرضه نماییم و تاکید نماییم که اینها عرضه ای است که امیدواریم خداوند اشکالات آنرا اصلاح نموده و همه ما را در فهم و استفاده از نعمت هایش ارتقاء و مورد فضل قرار دهد.
خداوند بیش از هر چیز در قرآن کریم ما را به ایمان و عمل صالح دعوت می کند. ایمان یعنی عقاید صحیحی که به عمل کشیده شوند و عمل صالح یعنی آن اعمالی که بر اساس ایمانیات صحیح انسان را در مسیر رو به جلو منطبق با خواست خدا و برنامه های الهی حرکت دهد و در اوج اعمال صالح ، افراد ، کارگزار خداوند در نظام الهی شده و از آنها خداوند به صالحین نام می برد. حال در این تعریف از عقیده و ایمان و عمل در نظام الهی ، اگر بخواهیم تعریفی از هنر داشته باشیم می توان ویژگی هایی را برشمرد که برخی کلی بوده و جای موشکافی بیشتر دارد و برخی اهداف ملموستری را بیان می دارد. با این توضیح که هر جا کلمه هنر یا هنرمند بکار رفته است ، منظور آن هنر یا هنرمند مد نظر و ایده آل و آرمانی در نظام الهی است:
- هنر می بایست هر چه منطبق تر با نظام الهی باشد ، یعنی از جنبه محتوا می بایست از عقاید صحیحی نشأت گرفته باشد ، از لحاظ زبان گفتگو ، بیشترین بهره را از هادیان الهی برده باشد ، از لحاظ فرم می بایست اجزای صحنه را بخوبی بشناسد و تاثیر پذیری هر یک از اجزاء صحنه را از منشاء خیر و شر آن بازشناسد و چگونگی نمایش و اجرا را در قالبی قرار دهد که نتیجه آن بهترین خیرات باشد.
- نتیجه اثر هنری میبایست حرکت رو به جلو منطبق با برنامه الهی باشد.
- هنر میبایست آینده نگر باشد و چه خواهد شد؟ و چه باید کرد؟ها را در خود داشته باشد.
- هنر لهو و لعب نیست. اگر باعث تفرج خاطر و فرح بخشی به مخاطب خویش نیز می شود در حال و هوای ایمان و عمل صالح و فضای دلنشینی است که خداوند برای خوبانش فراهم نموده است و یک فضای انتزاعی و نمادین نیست ، بلکه فضایی واقعی و حقیقی است که خداوند از گذشته عالم تا آینده بسیار دور ترسیم نموده است.
- هنر از نماد گرایی پرهیز دارد و نمود گرا می باشد. وقتی به زندگی انبیاء و رسل علیهم السلام مینگریم ، این بزرگواران از نمادگرایی پرهیز داشته اند و بجای آن به نمودها یا ماجراها میپرداختند. در عوض شیطان پرستها و ملحدان بشدت نمادگرا میباشند و در آثار آنها به وفور نمادها و سمبل ها بکار رفته است و همانطور که سمبلهایشان را بر اساس تفکراتشان شکل می دهند اصلاً از سمبلهایی که ایجاد میکنند ایده میگیرند و به آن پایبند میشوند و گاه آنرا میپرستند. کافی است نگاهی به نمادهای بکار رفته در فراماسونری و شیطان پرستی و شاخه های گوناگون آن بیاندازیم. در عوض در ادیان الهی ، اگر انحرافات بجای مانده از جبهه باطل را کنار بزنیم ، ماجراهای خدایی ، مثلها ، شعائرالله و ... نمود دارد و فضای ترسیم شده یک فضای واقعی و یا حقیقی است که در نظام عالم یا جاری شده و یا جاری خواهد شد. در حالیکه فضای ایجاد شده در آثار نمادگرا ، فضایی مجازی و دروغین می باشد. در نماد گرایی خود نماد دارای ارزشی جداگانه و بس والا است در حالیکه درنمود گرایی آن ماجرای اصلی و الهی است که در ورای نمود قرار داشته و نمود به میزان حجم و کیفیت متاثر از آن اصل الهی ، دارای ارزش میشود.
- سیر قابل مشاهده در کلیت هنر ، منطبق با سیری است که خداوند ترسیم نموده است و چیزی نیست جز سیر "انالله و انا الیه راجعون". البته این گفته در بیان کلیت هنر می باشد و نه الزاماً در ارائه یک اثر هنری. هنرمند متاثر از این سیر بوده و کلیت اثر خود را در آن می بیند، اگرچه بر نقطه ای از این سیر متمرکز شده باشد.
- هنر جایگاه خیالپردازی و تصورات نیست ، بلکه مفاهیم هستند که در هنر دارای اهمیت هستند. به اندازه ای که هنرمند مفاهیم الهی را درک نماید ، از آنها بهره دارد و جایگاه مفاهیم و معارف آنقدر رفیع است و دارای تنوع که نیازی به خیال پردازی و توهم وجود ندارد. کافی است هنرمند پا را از دنیا فراتر گذارد تا به همان نسبت مفاهیم موجود در فراتر از دنیا را در اشیاء و موجودات عالم درک نماید و یا از هادیان الهی و آثارشان بهره مند شود ، آنگاه اثر هنری او اگر چه با چشم مادی در دنیا قابل مشاهده نباشد ، لیکن مفهومی است که در عالم جریان دارد و این تفاوت آن اثر با اثری است که صرفاً با خیالپردازی شکل گرفته و مفاهیم آن از جهان تخیل صاحب اثر آن نشأت گرفته نه مفاهیم و قوانین موجود در عالم. به عبارت ساده تر ، ذهنیات یک هنرمندی که میخواهد خدایی فکر کند و خدایی عمل نماید اگرچه در عالم دنیا ممکن است قابل مشاهده نباشد ، لیکن قوانین عالم در آن جاری است. و باید اشاره نمائیم که مفاهیم در عوالم بالاتر ظهور دارند. مثلاً مغفرت در فضای برزخ همچون نسیمی ملایم است(نسیم غفران) که در فضا جاری می شود که استفاده از این ظهور مفاهیم جز با کمک هادیان الهی و استفاده از وحی الهی(قرآن و روایات معصومین ع) میسر نیست.
- هنرمند واقعی اثرش را جایگاه نفسانیات خود قرار نمی دهد و به عبارتی خود را خالق اثری جدای از خالق هستی نمی داند، بلکه خود را در مسیر خالق هستی قرار میدهد و خلق اثر هنری را در مسیر اثربخشی خالق هستی قرار می دهد و بعبارت دیگر خود را آنقدر منزه مینماید تا هر چه رقیقتر شده و خود را مجرایی در عالم قرار دهد تا به اندازه مجرا شدنش ، اثر گذاری خالق یکتا در اثر هنری قابل مشاهده باشد و البته خود این مهم جز با دستگیری خداوند میسر نیست.
- رسالت هنر و هنرمند ، جدای از رسالت بشر نیست و اگر خداوند در هنگام قراردادن اولین بشر ، او را خلیفه قرار میدهد، هنرمند هنرش میبایست خلیفة الله پروری باشد و قبل از آن خود در این جهت حرکت نموده باشد.
- هنر و هنرمند واقعی انبیاء و رسل علیهم السلام هستند که در صفات الهی رشد نمودند و عالم و آدم را در مسیر خدایی حرکت دادند ، لذا هنر و هنرمند واقعی با هر وسیله ای که وسیله بیان و اجرای هنرش میباشد نیز میبایست چنین باشد. یعنی هنرمند کسی است که خود در مسیر بهره مندی از صفات الهی حرکت نماید و اثر هنری اش چنین خاصیتی داشته باشد.
- استفاده از تکنولوژی برای ایجاد اثر هنری و یا هنرهایی مانند سینما که از پایه بر اساس تکنولوژی شکل میگیرند ، یک مرحله گذر در زندگی بشر میباشد که اگرچه در دین اسلام دعوت شده ایم که آنرا فرا گیریم و به بهترین نحو از آن استفاده نماییم ، یک ابزار دنیایی است که طول عمر مشخصی دارد و با پایان یافتن دنیا، بُعد تکنولوژیک آن پایان می بابد ، آنچه فراتر از بُعد تکنولوژیک یک اثر هنری قرار دارد ، که مفاهیم موجود در یک اثر هنری است ، می تواند جنبه فراتر از دنیا را شامل شود و ماندگار باشد. اگر به پدیده سینما بعنوان تکنولوژی نمایش فیلم با آپارات توجه شود ، عمر محدودی دارد که با پایان دنیا وجه تکنولوژیک آن پایان می یابد و آثار آن به جا میماند ، لیکن مفهوم سینما را در نظام عالم ، قبل از اختراع فیلم و نگاتیو و آپارات ، میتوان مشاهده نمود و بسیاری از مفاهیم را در آینده نظام عالم با پروژکتور الهی که پروژکتور تکنولوژیک نبوده ، بلکه مفاهیمی است ، میتوان مشاهده نمود. وقتی با این مفهوم به ترسیمی که خداوند از سیر بشر از آدم ع تا آخرین نشئات یعنی مُلک کبیر دارد می نگریم گویی در سینمایی نشسته ایم که خداوند که کارگردان اول و آخر عالم است ، سینمایی که حقیقت است را در معرض قرار داده است. و بسیاری از ما ، ماجرای خوبان عالم از جمله آدم ع را چنین مشاهده نموده ایم.
- در خصوص تفاوت تعریفی که از هنر در اسلام و دیگر ادیان میتوان ارائه کرد باید گفت که بدلیل آنکه کل دین یکی است و هر یک از انبیاء و رسل ع که تشریف آوردند مقداری از دین را در عالم آوردند تا اینکه سیدمان رسول الله ص کل دین را ارائه نمودند و دین کامل را در معرض قرار دادند، بنابراین تفاوتی در تعریف هنر نباید باشد و این پیرایه ها و انحرافات است که تعاریف و رفتارها و مضامین و... را تغییر میدهد. بنابراین با رجوع به آخرین دین الهی به میزانی که از هدایت الهی بهره مند شویم میتوانیم از دینیات نیز بهره مند شویم و آنها را به کار گیریم.
- و...
با آنچه گفتیم بالاخره تکلیف سینما چه می شود؟ هنری که روز به روز تازه هایی را همراه خود می سازد و زبان ارتباطی متفاوتی را تجربه می کند و از آغاز تا به امروز تجربه های مختلفی را پشت سر گذاشته است ، تکلیف آن با معیارهایی که بیان نمودیم چیست؟ این هنر از هر کارگردان فیلم چیزی به خود اضافه نموده است و تجربه ای را در خود جای داده است. یکی مثل گریفیث ، استفاده از تدوین موازی را تجربه نمود ، دیگری کلوزآپ و دیگری لانگ شات ، یکی میزانسن را ارتقاء داد ، دیگری بازیگری را ، بسیاری در فیلمنامه و نوع روایت بشتر کار کردند و افراد دیگر به همین ترتیب تکنیک ها و سبک های مختلفی را در این حوزه آزمودند و ازهمدیگر آموختند ، جان فورد "دلیجان" ساخت و اورسن ولز برای ساخت "همشهری کِین" ، دهها و صدها بار "دلیجان" را دید تا بتواند "همشهری کِین" را بسازد و این دو اثر به همراه بسیاری آثار دیگر شدند مبنای تدریس بسیاری از کرسی های دانشگاهی ؛ در حالیکه بسیاری از خالقان آن آثار فاقد تحصیلات کلاسیک بودند و اصلاً مبنای بسیاری جذابیت ها در میان اهل هنر همین زبان سینمایی بوده است که از خالقان آن آثار تراوش مینموده است. خب این همه تجربه در سینما ، چه در بحث فرم و چه در بحث محتوا در ژانرهای گوناگون وجود داشته است. هر سینماگری با فرهنگ و تفکر متفاوتی در گوشه ای از دنیا فیلمی ساخته و به ظاهر و باطن این هنر چیزی افزوده است. برخی شغل دیگری داشته اند ، لیکن سینما را ابزاری برای بیان عقاید و تفکرات خود یافته اند ، برای مثال اگر بخواهیم در ژانری که عنوان مذهبی را یدک می کشد صحبت نماییم تعدادی از سینماگران مشهور ، جزو کشیشان و یا منتسبان دیگر مذاهب بوده اند که البته اینکه واقعاً چقدر مذهبی بوده اند و مطیع خدا بحث دیگری است. بعضی چون تارکوفسکی متعلق به سرزمینی بوده اند که به کشوری کمونیستی معروف بوده ولیکن "ایثار" می سازد و یا جدای از هرگونه موشکافی و تدقیق در آثارش ، دغدغه "ایمان" با فهم و درک خودش را دارد. بسیاری علناً فیلم مذهبی ساخته اند و آنها ، چه درست و چه غلط در این ژانر شناخته میشوند. تکلیف ما با همه این آثار چیست؟ کسانی بوده اند که اصلاً با دین اسلام آشنا نبوده اند. تعاریفی که ما بیان نمودیم را بر اساس دین اسلام و تشیع بیان نمودیم که اعتقاد داریم همه گنجهای عالم در تشیع حقیقی(ونه زبانی) قابل جستجوست. انطباق آنها با سینمای موجود و سینمای مورد انتظار و آرمانی چیست؟ اصلاً آیا باید چنین قیاسی انجام داد؟ از سینما میبایست توقع محتوایی غنی داشت؟ از سینما می بایست توقع صرفاً خود سینما به عنوان یک زبان ویژه و صرفاً تکنیکال را داشت؟
مباحث تکنیکی و محتوایی به هر جهت بر هم تاثیرگذارند ، لیکن اهداف ما بیشتر در نوشته بر محتوای اثر میباشد و به همین دلیل بیشتر بر محتوا تکیه داریم ، محتوایی که نه فقط در کلام و زبان یک اثر هنری ، بلکه در ورای کل مجموعه یک اثر هنری قابل برداشت است. به تعداد سینماگران آرا و اندیشه ها متفاوت است ، اما آیا چیزی وجود دارد که این همه افراد را به هم پیوند زند؟ اگر چیزی وجود دارد ، آیا آنرا باید در صنعت و فن جستجو نمود و یا در افکار و اندیشه ها و یا در چیزی فراتر از افکار و اندیشه ها ، یعنی در انسانیت و بشر؟ که البته کاربرد لغت "بشر" و "انسان" در قرآن کریم با هم تفاوتهایی دارند که جای بحث آن در این یادداشت نمیباشد و فقط به همین نکته اشاره میشود که "بشر یعنی انسان مستعد رشد"!
اگر خداوند را نظامدار میدانیم ، در عالم خداوندی میبایست قوانینی حاکم باشد که این همه اشیاء و موجودات و انسانها را به هم مرتبط سازد. براستی خط ارتباطی افراد مختلف از بشر به یکدیگر چیست؟ اگر چنین چیزی وجود داشته باشد ، میتوان آنرا بعنوان یک حداقل در کلیت سینما بیان نمود و سپس توقعمان را از سینمای متعالی بیان نماییم. و البته سینمای متعالی را میبایست از افرادی متوقع بود که خالصانه ، فراتر از پسند خود، در جهت هماهنگی با نظام الهی قدم بر میدارند و در تعالی خود و جامعه هماهنگ با نظامدار عالم میکوشند. صحبت از ارتباط بین مبانی دینی و مشترکات بین آن دسته از انسانها که آنها را بشر مینامیم و سینمای موجود بود و اینکه این مبانی را که در نظام عالم جاریست میبایست در قسمتی از این نظام که سیر بشر در آن جریان دارد مشاهده نماییم و البته به این بپردازیم که بالاخره آن حداقل توقعمان در بحث محتوا از آثار هنری (در این نوشتار: سینما) چیست؟ جواب را خداوند متعال در آیات 30 و 31 سوره روم فرموده است:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ(30) مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ لَا تَکُونُواْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ(31)
خداوند همه مردم را بر اساس فطرت خدایی خلق نموده است. فطرتی که تغییر پذیر نیست. فقط کافی است با اعمال و افکار خود ، این وجه از آفرینش خود را بها داده باشی و بر آن مُهر جدایی نزده باشی. که خداوند کسانی را که اعمال و افکار خود را در خلاف جهت فطرت قرار میدهند برابر چهارپایان و بعضی را هم "بل هم اضل" قرار میدهد. آندسته از بهره مندی از فطرت به عنوان یک حداقل محرومند. اما سایر افراد ، از هر قوم و قبیله و مذهب میتوانند از فطرت الهی بهره مند باشند. همان چیزی که عموم افراد بدون اثر پذیری از رسانه ها و جامعه و هر آنچه به عنوان یک عامل خارجی بر آنها اثرگذار است ، میتوانند به آن رجوع کنند و عموماً به عنوان خصوصیات ویژه و متمایز انسانها از سایر موجودات از آن یاد میشود. وقتی به فطرت عموم بشر مراجعه می کنیم عناصر مثبت و منفی بسیاری را فراتر از تربیتهای آموخته شده ، جملگی به آن معتقدند: خداپرستی ، یکتا پرستی ، محبت ، عبادت ، عشق ، ایثار ، دوری از فحشاء ، تمایل به مربیان و هادیان الهی و نصرت آنها ، اعمال صالح ، پایبندی به عهد و پیمان و ... تا چه حد از نور فطرت بهره مند باشیم و فطرت خود را تربیت نموده باشیم؟
پس با آنچه بیان شد ، از سینما و هنر یک توقع حداقلی میتوان داشت و آن بهره مندی از فطرت و بر اساس فطرت عمل کردن است، اگر خالقان اثر بر وجه بشری خود سرپوش نگذاشته باشند و از این دسته بندی خارج نشده باشند ، میتوانند بر اساس فطرت و نه نفسانیات ، حداقل توقع ها را اجابت نمایند. در گام بعدی در هنر متعالی ، افراد با بهره مندی از هدایت های جاری شده بر بشر ، میتوانند خود و آثارشان را تعالی بخشند و از آنچه از هنر متعالی انتظار میرود و نگارنده در حد فهم وبضاعت خود برشمرد ، در آن راستا قدم بردارند.
ادامه دارد
رجوع کنید به مطلب با همین عنوان بخش 2